ریشه کنترل گری، سادیسم و خسیس بودن در شخصیت وسواسی - لوکال سایکولوژی

خدمات روانشناسی برای فارسی زبانان کل دنیا

15 دقیقه مشاوره رایگان جهت آشنایی با مشاور مدنظر شما

ریشه کنترل گری، سادیسم و خسیس بودن در شخصیت وسواسی

بعدا بخوان

0 مورد

تاریخ انتشار

31 اکتبر 2020

عنوان های این مقاله

اگر این مقاله مفید بود امتیاز دهید.

2.3 / 5. 4

ریشه کنترل گری، سادیسم و خسیس بودن در شخصیت وسواسی

خواندن این متن برای افرادی که به نوعی از کنترل گری و سادیسم و یا خسیس بودن همسر یا فردی در اطرافشان رنج می برند و همچنین افرادی که خودشان چنین ویژگی هایی دارند و این ها موجب اختلال در روابطشان شده کمک کننده است. همچنین به مادرانی که فرزند زیر 5 سال دارند نیز خوانش این متن توصیه می شود.

در این متن می خواهیم ریشه شخصیت وسواسی که معمولا همراه با یکی از نشانه های  سادیسم، کنترل گری و  یا خسیس بودن است را در کودکی فرد بررسی کنیم. انسان از زمان بدنیا آمدن امکان هیچ کنترل گری روی هیچ چیزی ندارد نه روی بدن خودش و نه روی محیط اطراف و نه روی رابطه با مادرش. البته کودک از همان ابتدا روی محیط و مادر اثر گذار است ولی توانایی کنترل را ندارد. برای مثال با گریه کردن غیر ارادی که کنترلی هم روش نیست، روی مادر اثر می گذارد تا به دادش برسد. بتدریج با رشد اعصاب و قوی تر شدن عضلات و اجزای بدنش می تواند حرکت کند و کمی پس از آن ذهن و بدن هماهنگ تر شده و کنترل روی عضلات بیشتری در بدن صورت می گیرد و کودک حدود دو – سه سالگی (زمان دقیقی وجود ندارد و در هر کودکی فرق دارد، تا پنج سال را در نظر بگیرید) موفق به کنترل اسفنکتر مقعد خود شده و خودش تصمیم می گیرد مدفوع را بیرون بدهد و یا نگه دارد. معمولا مادران در این مرحله شروع به آموزش توالت رفتن و گرفتن پوشک از بچه می کنند و در نتیجه توجه خاصی به مدفوع کودک نشان می دهند؛ کی مدفوع کرد؟ کجا؟ نگه داشت یا تخلیه کرد؟ یبوست داشت یا نرمال بود؟ درحالیکه کودک مدفوع را تکه ای از بدن خودش می داند متوجه این سرمایه گذاری مادر روی مدفوعش نیز می شود و بنابراین آن را چیز با ارزشی می بیند. در اینجا یک وضعیت جدید برای کودک اتفاق افتاده است: من چیزی دارم که مادر آن را می خواهد ( حداقل به آن توجه دارد) و کنترل آن چیز کاملا با من است. این اولین باری است که کودک در رابطه با مادر در جایگاه قدرتمندی قرار می گیرد.

شخصیت وسواسی از کودکی تا بزرگسالی

انواع برخوردهایی که می تواند منجر به شکل گیری شخصیت وسواسی در کودک شود را در اینجا با هم بررسی می کنیم و می بینیم نمود شخصیت وسواسی در بزرگسالی چگونه است. برای کودک سوال پیش می آید که چرا باید مدفوع را به مادر بدهم؟ چرا آن را می خواهد؟ حتما چیز مهمی است که او هم می خواهد. در این حالت کودک با دو درخواست مواجه است: درخواست مادر برای داشتن مدفوع (چیزی از کودک) و خواسته کودک برای نگه داشتن آن. در اینجا مدفوع یک کالای قابل مبادله می شود که ارزش این کالا را فضای ارتباطی مادر و کودک تعیین می کند. هرچه مادر بیشتر درگیر بیرون دادن آن باشد، کالا از نظر کودک ارزشمند تر خواهد شد و در ازای دادن آن، کلی مادر را نوک انگشتش می چرخاند و کنترل می کند. اگر این مدل ارتباط ادامه پیدا کند کودک یک فرمول برای کنترل کردن نه تنها مادر بلکه کل اطرافیانش یاد می گیرد. او در بزرگسالی وقتی متوجه شود فردی چیزی را خیلی می خواهد، آن را به فرد نمی دهد تا بتواند طرف را تحت خدمت و کنترل خود در اورد.

با بزرگ تر شدن فرد کالای قابل مبادله دیگر مدفوع نیست بلکه توجه، عشق، پول، شور و هیجان نشان دادن، اطلاعات و هر آنچه افراد در روابط ازش بخواهند می شود.

تصور کنید فردی که در بخش بایگانی اطلاعات یک شرکت کار می کند و اگر از این مدل کودکان بوده باشد، چقدر افرادی که منتظر اطلاعات هستند را می تواند سر بدواند، ازشون باج بگیرد و وادارشان کند کارهایی برایش انجام دهند. یا فردی که می داند همسرش تشنه ابراز محبت از سمت اوست، ولی آن را ابراز نمی کند و همسر را محتاج خود نگه می دارد. و یا شوهری که از همسرش می خواهد کار نکند و استقلال مالی نداشته باشد و خودش به او پول تو جیبی محدودی می دهد برای اینکه تا جای ممکن اعمال و زندگی زن را تحت کنترل خود داشته باشد.

برخی از مادران در این مرحله توجه خود را به توالت کردن کودک نشان می دهند ولی کنترل آن را با خوشحالی به خود کودک می دهند و ابراز ناتوانی در مدیریت موضوع می کنند. این اتفاق بیشتر بین مادر و فرزند پسر می افتد. مادر بطور ضمنی به کودک این پیغام را می دهد که تو من را کنترل کن و رابطه مان را طبق خواسته خودت جلو ببر. درواقع به کودک نقش و وظیفه ای می دهد و کودک می فهمد هرچه برای مادر محبوبیت بیشتری ایجاد کند مادر کنترل امور بیشتری به او می دهد. مثلا در آن سن همراه با آموزش توالت رفتن، پاکیزگی و نظم هم در حال معرفی شدن به کودک است. برخی کودکان یاد می گیرند با رعایت نظم و نظافت، امور بیشتری بهشان سپرده می شود و برایش به این معنی است که مسائل بیشتری الان تحت حیطه کنترل من می آید. این کودکان معمولا در بزرگسالی افرادی می شوند که بطور افراطی به نظم و ترتیب و پاکیزگی اهمیت می دهند. دقت زیادی روی جزئیات دارند و با اینکه زندگی کردن کنار آنان خیلی سخت و طاقت فرساست (اگر این حالات شدید باشند) ولی در شغل هایی که به وسواس و دقت زیاد احتیاج دارند خیلی موفق عمل می کنند. برخی نیز برعکس، علیه درخواست مادر بر پاکیزگی و نظم طغیان کرده و در بزرگسالی نیز کارهایشان را با شلختگی و بی نظمی انجام می دهند و معمولا رابطه خوبی با تمیزی ندارند طوری که به چشم دیگران این آشفتگی آشکار است.

کودک مدفوع را از آن خودش می داند و می خواهد با آن بازی کند و زندگی کند و برعکس، مادر آ ن را چیز کثیفی می داند که باید از شرش خلاص شود.

حتما بچه هایی را دیدید که وقتی با کشیدن سیفون غیب شدن مدفوعشان را می بینند اعتراض می کنند یا سوال می کنند کجا رفت و برخی هم گریه می کنند. این کودکان هنوز آمادگی روانی برای از دست دادن تکه ای از خود را ندارند و ممکن است برای دوباره تجربه نکردن غم از دست دادن، مدفوع را مدتها در خودشان نگه دارند که یکی از دلایل یبوست در کودکان این سنین است. در این مواقع که کودک نگران ناپدید شدن بخشی از خود است والدین می توانند این از دست دادن را برای کودک راحت تر کنند تا کم کم بپذیرد و نگرانش نباشد. مثلا با کودک قصه ای بسازید که آن مدفوع کجا رفته و سرنوشت نسبتا خوبی را برایش در نظر بگیرید، چون برای کودک تکه ای از خودش است. به کودک یاد دهید هر بار باهاش خداحافظی کند و یهو سیفون را نکشید و اجازه دهید هر موقع خودش آماده بود بعد از مراسم خداحافظی این کار را انجام دهد یعنی کنترل امور بدنش دست خودش باشد. در غیر این صورت در کودک خشمی نسبت به آدمها و محیط اطراف ایجاد می شود بر این پایه که اگر حواسم نباشد همه چیز من را می گیرند و من نابود می شود. اگر با توالت کردن کودک در طولانی مدت به درستی رفتار نشود، این حس تا بزرگسالی با او خواهد ماند و به احتمال زیاد در آینده فردی کنترلگر را خواهیم دید که از هر دارایی اش با وسواس زیادی مراقبت می کند و به راحتی حاضر نیست چیزی به دیگران بدهد چرا که از همان کودکی اطرافیان و دنیا را نا امن تجربه کرده است.

قابل توجه مادرانی که کودک بین 2 تا 5 سال دارند:

این دسته از مادران بهتر است توجه به این مساله داشته باشند که در رشد روانی سالم کودک مهم است کودک بتواند حس کند تا حدی کنترل اوضاع شخصی خود را می تواند بدست بگیرد تا تجربه اختیار و مسئولیت پذیری را داشته باشد، ولی در عین حال آنقدرها هم قادر به کنترل همه موارد اطراف خود نبوده و قادر مطلق نمی باشد (حس قادر مطلق بودن در اوایل نوزادی لازم است که تجربه شود ولی نه در 2 تا 5 سالگی). اگر کودک در این سن فکر کند همه چیز را می تواند بدست بگیرد (که یک تفکر هذیانی بوده و واقعیت ندارد) همه اتفاق های اطراف را به خودش مرتبط می داند. در این سن بخصوص بدلیل مسائل رشدی، کودک در حال تجربه احساسات مختلفی است که خشم به والدین یکی از آن هاست. حال فرض کنید پدر کودک مریض می شود یا مادر تصادف می کند و بدحال می شود، کودک به دلایل ذکر شده فکر می کند خشمی که درون او بوده باعث این اتفاقات ناخوشایند شده است، حس گناه خواهد کرد وبه شدت آسیب پذیر می شود. دستگاه روانی کودک به کمکش آمده و در طول زمان تمام تلاشش را می کند که یادش برود خشمی وجود داشته و آن را سرکوب می کند. همراه با سرکوب خشم بقیه احساسات نیز محکوم به سرکوبی بوده و چه بسا در بزرگسالی ما با فردی روبرو می شویم که با احساسات و عواطف بیگانه است. برای مثال افرادی که شادی شان را کسی ندیده است، خوشحال کردنشان کار حضرت فیل است، به جوک نمی خندند، شوخ طبعی را دوست ندارند، با مرگ دیگران خیلی غمگین نمی شوند، از روی عشق و علاقه ازدواج نمی کنند، اگر از موقعیتی لذتی ببرند هم سریع خود را از آن بیرون می کشند و می گویند تفریح بسه دیگه بریم به کارامون برسیم، در سکس شعف و رضایت زیادی نشان نمی دهند و از این دست رفتارها که برای افراد دیگر گاهی عجیب و گیج کننده است.

این رفتارها به این دلیل است که این افراد از احساسات خود دورند و برایشان قابل لمس نیست. آن ها از لمس احساساتشان عاجزند انگار سر و بی حس شده اند، تا جاییکه ممکن است به زنده بودن خود شک کنند. یک مکانیزم ناخوداگاه در این حالت لمس احساس توسط فرد دیگر است. افرادی را دیده اید که با حالتی سادیسم گونه شروع به اذیت کردن فرد دیگری می کنند و وقتی گریه و داد طرف را در آوردند شروع به دلجویی می کنند. برای مثال شوهری که به همسرش دائم گیر می دهد و غر می زند یا کتک می زند تا زن گریه کند و جیغ بزند؛ اینجا فرد حس درد و آزرده شدن را از طریق حسی که در زنش ایجاد کرد می تواند لمس کند، سپس شروع به دلجویی از او کرده و گل هم می خرد تا حس خوشحالی و شعف را در زنش ایجاد کند تا خود بتواند لمسش کند. یا فردی که دوستش را در هر قرار قهوه خوردنی با کنایه زدن، تحقیر کردن، بی ارزش شمردن، بی تفاوتی و غیره آزار می دهد. درواقع در این افراد رفتارهای سادیستیک (دگر آزاری) زیاد دیده می شود.
تا حدی حالات پاتولوژیکی که می تواند در اثر درست رفتار نشدن با کودک دررابطه با آموزش توالت رفتن ایجاد شود را معرفی کردیم. همه این حالات را به نام رگه های وسواس، نشانه های وسواس و یا شخصیت وسواسی می شناسیم (شخصیت و علائم و رگه با هم تفاوت دارند و در بحث های تخصصی تر جا دارند). همانطور که می بینید فقط افرادی که درگیری با شستشو و تمیزی دارند را شخصیت وسواسی نمی دانیم بلکه طیف گسترده ای را مد نظر داریم.
این حالات برای بعضی افراد در زندگی روزمره و رابطه ای دردسر ساز می شود و به مشکل بر می خورند. معمولا این حالات در دوره هایی از زندگی که فشار روانی بیشتر است، تشدید می شوند، فشارهایی مانند ازدواج، طلاق، بچه دار شدن، مهاجرت، دوری از خانه و خانواده و مشکلات مالی و غیره. در این صورت بهتر است این افراد که از شخصیت وسواسی و یا از نشانه های وسواسی رنج می برند برای کاهش فشار روانی و درمان خود از یک روان درمانگر کمک بگیرند.

نویسنده: سلما ظروفی

نظرات شما ارزشمند است

نشانی ایمیل شما محفوظ می ماند

0 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما با موفقیت عضو خبرنامه شده اید.