ناتوانی در داشتنِ ارتباط احساسی با دیگران - لوکال سایکولوژی

15 دقیقه مشاوره رایگان با هر رواندرمانگر جهت آشنایی بیشتر خدمات

خدمات روانشناسی برای فارسی زبانان کل دنیا

ناتوانی در داشتنِ ارتباط احساسی با دیگران

بعدا بخوان

0 مورد

تاریخ انتشار

5 ژانویه 2022

دسته بندی

عنوان های این مقاله

اگر این مقاله مفید بود امتیاز دهید.

0 / 5. 0

عنوان های این مقاله
ارتباط احساسی

ارتباط احساسی چیست؟

ارتباط احساسی : وقتی یک فرد نتواند از لحاظ احساسی با دیگران ارتباط برقرار کند، و یا از لمسِ احساس خود و دیگران اجتناب کند، به این معنی است که او از لحاظ احساسی در دسترس نیست. اینگونه افراد معمولا نسبت به دیگران خودشان را بسته و دور نگه می دارند و از مواجه شدن با دیگران اجتناب می کنند، بخصوص اگر در موقعیتی قرار بگیرند که ممکن است برانگیزاننده احساسات باشد، خود را از آن موقعیت دور می کنند. همچین چیزی می تواند عمدی و آگاهانه توسط فرد انجام شود و یا اینکه در اثر یک ترومای تجربه شده در گذشته باشد.

بطور کلی جدا شدن فرد از احساسات و در دسترس نبودن احساساتِ او، یک نوع خود مراقبتی است در مقابل اسیب های احتمالی توسط دیگران. یعنی نمی توان فردی که هیچ احساسی از خود نشان نمی دهد را سرزنش کرد، چرا که در واقع دستگاه روانی اش طوری تنظیم شده که با فاصله احساسی گرفتن از دیگران، از خودش مراقبت کند. همچین افرادی برای اینکه بتوانند از لحاظ احساسی به دیگران نزدیک شوند، احساسات خود و دیگران را درک کنند، وبجای اجتناب از روابط به سمت برقراری روابط نزدیک بروند، بدون شک نیاز به مشاوره و رواندرمانی دارند.

ارتباط احساسی

در ادامه در مورد 7 حالتی صحبت می کنیم که اگر توسط یک فرد بروز داده شوند، نشان می دهد که احتمالا او توانایی درگیر شدن احساسی با دیگران را ندارد:

  • فرد همیشه “بی حس” است. برایش سخت است که احساس خود را تشخیص دهد و شناسایی کند. در موقعیت هایی که انتظار می رود ابراز احساس معینی داشته باشد، به سختی میفتد و از ابراز یک پاسخِ احساسی ناتوان است، و درواقع کلا به اتفاقی که در یک موقعیت افتاده، حسی ندارد و یا شدیدا تلاش می کند که احساسی نداشته باشد. تمام این “بی حسی” ها باعث می شوند که این فرد در زندگی از کارهایی که انجام می دهد و یا روابطی که دارد، هیچ لذتی نتواند ببرد، که طبیعتا منجر به بی کیفیت تر شدن زندگی اش خواهد شد.
  • فرد از احساسات دیگران دوری می کند. وقتی دیگران در مورد احساساتشان صحبت می کنند، برایش سخت است که به آنان گوش دهد و عکس العمل و پاسخِ مناسب نشان دهد. یا کلا از مواجه شدن با حالات احساسیِ دیگران فرار می کند و حوصله کنار آمدن با همچین صحنه هایی را ندارد. همین حالات، باعث می شود بین فرد و افرادِ نزدیکش کم کم فاصله و دوری ایجاد شود و روابط کمرنگ و کمرنگ تر خواهند شد.
  • فرد موضعش را در روابط معین نمی کند و از تعهد دوری می کند. برای دیگران و موقعیت های پیشِ رو موضع معینی نمیگیرد و از خود تعهد و ثبات نشان نمی دهد، که همین مساله با متصل شدن به دیگران مغایرت داشته و جلوی تداوم ارتباط ها و یا شکل گیری روابط جدید را نیز خواهد گرفت. این افراد در طبقه بندی اولویت ها نیز دچار مساله هستند، و جایی که لازم است نیازهای دیگران را در اولویت قرار دهند، نمی دهند و همین به روابطشان آسیب می زند.
  • فرد خودش را در تنهایی اش ایزوله می کند. فرد مدتها با کسی معاشرت نمی کند و یا حتا از خانه بیرون نمی رود، تا مبادا احساسات منفی و آزار دهنده ای بوجود آیند، که البته همین ایزوله شدن، نه تنها روابط با دیگران را از بین می برد، بلکه به تدریج می تواند باعث بوجود آمدن مشکلات روانی دیگری نیز در فرد بشود.
  • فرد از بیان و توصیف آنچه درونش می گذرد، ناتوان است. از آنجایی که فرد در شناسایی وتشخیصِ احساساتش عاجز است، بنابراین در موردشان حرف هم نمی تواند بزند و یا توان ابرازشان را ندارد؛ در نتیجه دیگران نیز او را فردی کم حرف، سرد و دور از روابط اجتماعی می بینند.
  • فرد معمولا حداقل یک مساله یا اختلال روانی دیگر نیز دارد. چراکه از لحاظ احساسی در دسترس نبودنِ فرد، تنها بخشی از یک مشکل ریشه ای و بزرگ تر است، که همان مشکل قاعدتا مسائل روانی دیگری را نیز برای فرد ایجاد کرده است. معمولا این افراد دچار افسردگی یا استرس پس از سانحه، اختلال دوقطبی و یا یکی از اختلال های شخصیتی می باشند، در حالت شدیدتر ممکن است که فرد در طیف اوتیسم باشد.
  • فرد از تمام یا برخی موقعیت ها یا مکان های خاصی اجتناب می کند. وقتی که فرد در گذشته ترومایی را تجربه کرده باشد، از حضور در موقعیت هایی که ممکن است آن تروما را بیادش آورد دوری می کند، و گاهی ممکن است این مساله به “همه موقعیت ها” تعمیم پیدا کند و فرد حاضر به حضور در هیچ جا نشود.

بنابراین می بینیم که مساله ” در دسترس نبودن از لحاظِ احساسی” یک مساله جدی محسوب می شود که می تواند کل زندگی فرد و کیفیت آن را تحت تاثیر قرار دهد، همچنین این مساله نه تنها با مسائل دیگر روانی همزمان در فرد دیده می شود ، بلکه ممکن است پای مسائل روانی جدی تری نیز در میان باشد.

رزرو وقت با روانشناس ایرانی در سوئد

مطالعه بیشتر:

روانشناس آنلاین در کانادا

نظرات شما ارزشمند است

نشانی ایمیل شما محفوظ می ماند

0 پاسخ

    1. بله درسته، اضطراب اجتماهی میتونه همبودی داشته باشه با این emotional detachment. اتبته اینکه کدام سیمپتوم ریشه ای تره و زیرِ همشون چیه یک بحث تخصصی دیگر است

    1. بله میتونه اینطور باشه، گاهی تجربه حسِ خشم راحت ترین حس هست برای این افراد که طبیعتا ممکنه تندیل به رفتار هم بشه، که نمود بیرونیش اعمالِ خشونت آمیزه

  1. من میخوام سه حالت دیگر رو هم بگم،
    ۱- بی معنی بودن عزت نفس، سرکوب خود دوست داشتن.
    ۲- استفاده از خشونت در هنگتم نیاز به همدلی
    ۴- پایین بودن حس همبستگی اجتماعی، فرد تنها به منافع خود اهمیت میدهد- بحران زدگی…

    1. همه اینها درست هستن، فقط حواسمون باشه مورد اول خیلی ریشه ای است و موارد بعدی همه “سیمپتوم” هستند، یعنی یجور مکانیسم دفاعی که شکل گرفته شده، و ریشه ای نیستند، بنابراین در درمان اگر روی مواردی مثل موارد شماره ۱، کار شود، موارد شماره ۲ و ۳… از بین میروند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 − یازده =

شما با موفقیت عضو خبرنامه شده اید.