خیانت یک مفهوم کلی است، به معنای سرپیچی کردن از یک سری چارچوبهای تعیین شده توسط خود فرد و یا توسط جامعه. تعریف خیانت در روابط عاطفی ممکن است از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد، چرا که چارچوبهایی که هرکس برای یک رابطه وفادارانه در نظر میگیرید میتوانند متفاوت باشند. برای بعضی از افراد خیانت کردن به معنای رابطه جنسی برقرار کردن با فرد دیگر است، و برای بعضی از افراد حتی فکر کردن به یک فرد دیگر هم خیانت محسوب میشود. به همین دلیل میتوان تعریف خیانت در روابط عاطفی را مفهومی انتزاعی در نظر گرفت، آنچه برای من خیانت محسوب میشود ممکن است برای فرد دیگر خیانت نباشد و بالعکس. برای اطلاعات بیشتر در مورد خیانت در روابط عاطفی در ادامه همراه باشید
نگاه سطحی به خیانت در روابط عاطفی اشتباه است
رفتار انسانها بسیار پویا، پیچیده و ناشی از انگیزههای ناخودآگاه اند. خیانت در روابط عاطفی هم یکی از همان رفتارهاست که سطحی نگاه کردن به آن بسیار سادهانگارانه است و باعث میشود بسیاری از مسائل عمیق و زیربنایی ارتکاب چنین رفتاری از قلم بیفتند. هنگام بررسی خیانت لازم است از سطح فراتر رویم و چرایی و چگونگی آن را بررسی کنیم تا انگیزههای ناخودآگاه خیانت آشکار شود.
مطالعه بیشتر : شخصیت خودشیفته و روابط عاطفی و جنسی
در این متن برای فهم چرایی خیانت، از دورههای رشد روانی-جنسی که زیگموند فروید پدر روانکاوی مطرح کرده و بررسی چند اختلال شخصیت استفاده میکنیم.
نظريه رشد روانی-جنسی فروید و ارتباط با خیانت در روابط عاطفی
نظريه رشد روانی-جنسی فروید، یکی از معروف ترين و در عين حال بحث برانگيزترين نظريههاست. فروید باور داشت شخصيت انسانها غالباً تا سن 5 سالگی شکل میگيرد. تجربيات اوليه، نقش مهمی در رشد شخصيت ايفاء میکنند و تأثيرات آنها در رفتارهای بعدی انسان در زندگی تداوم پیدا میکنند. فرويد اعتقاد داشت که شخصيت انسانها طی چند دوره یا مرحله در دوران کودکی شکل میگيرد. یکی از مراحل رشدی که من در اینجا میخواهم به آن بپردازم و ارتباط آن را با خیانت در روابط عاطفی بررسی کنم، مرحله دهانی نام دارد و مربوط به زیر دو سالگی کودک است.
در اين مرحله، تنها راه تعامل نوزاد با جهان خارج از طريق دهان است و در نتيجه واکنش مکيدن و شیر خوردن اهميت خاصی دارد. نوزاد که در این مرحله هیچ کنترلی بر هیچچیزی ندارد به طور کامل به مادرش که به او غذا میدهد و نیازش را ارضا میکند وابسته است، بنابراین نوعی حس اعتماد به مادر و آرامش از طريق اين تحريک دهانی در او رشد میيابد. به زبان ساده، آنچه در مرحله دهانی اهمیت دارد پیوند نوزاد با مادرش و توجه مادر به ارضای نیازهای اوست و چگونگی این پیوند اولیه تاثیرات بسیار مهمی بر روابط فرد در بزرگسالی خواهد داشت. توجه مادر به گرسنگی و سیری نوزاد، به مقدار کافی شیر دادن، چه موقع شیر دادن، با چه حالی شیر دادن و … همه و همه چیزهایی اند که در این مرحله بسیار مهم اند و میتوانند زخمهای عمیق روانی ایجاد کنند که به بزرگسالی منتقل شوند.
با توجه به آنچه در مورد مرحله دهانی گفته شد، یک فرضیه در مورد چرایی خیانت در روابط عاطفی میتواند این باشد که کسانی که در نوزادی مادری نداشتهاند که نسبت به نیازهایشان و ارضای آن نیازها حساس باشد، نوعی «رها شدن» و نوعی خیانت در اعتمادی که به مادرشان کرده بودند را تجربه کردهاند، در نتیجه چنین افرادی در روابطشان در بزرگسالی به طور ناخودآگاه تجارب اولیهای که در رابطه با مادرشان داشتهاند را تکرار میکنند و در ایجاد روابط طولانی مدت مشکل دارند.
بگذارید برایتان یک مثال بزنم. فردی را در نظر بگیرید که در سن خیلی کم رها شدن را تجربه کرده است و اکنون در بزرگسالی همزمان با 7 نفر در رابطه است. او با افراد زیادی همزمان وارد رابطه میشود تا اگر یکی او را رها کرد، 6 نفر دیگر را همچنان داشته باشد و با رفتن یک نفر احساس رها شدگی را مجدداً تجربه نکند.
ترس درونی او از رها شدن
ترس درونی او از رها شدن و عصبانیتش از مادرش، به طور ناخودآگاه منجر به این میشود که او این کار را با معشوقههایش که هرگز به طور کامل به آنها اعتماد ندارد، تکرار کند. او سالهای سال این احساس که حتماً مشکلی داشته یا کار اشتباهی انجام داده که مادرش او را رها کرده را با خود حمل کرده است. بنابراین او هرگز خود را لایق داشتن یک رابطه «مناسب و سالم و پایدار» نمیداند. چیزی که معشوقهها به دست میآوردند فردی است که از نظر عاطفی در دسترس نیست، یعنی همان چیزی که او در دوران نوزادی در رابطه با مادرش تجربه کرده است. برای او در دسترس نبودن راهی عالی برای برونریزی خشم و انتقام ناخودآگاه اش است. برای مشاهده دلایل بیشتر در مورد خیانت در روابط عاطفی همراه باشید
عقده ادیپ
مفهوم بعدی که میخواهم به آن بپردازم، عقده ادیپ است. نام عقده ادیپ از یک اسطوره یونانی گرفته شده است که در آن فردی به نام ادیپ پدرش را که مانع عشقش به مادرش میداند به قتل میرساند تا با مادرش ازدواج کند. در نظریه فروید عقده ادیپ مربوط به حول و حوش سه سالگی کودک است. زمانی که کودک علاوه بر آگاه شدن از هویت جنسی خود و وجود تفاوت بین دختر و پسر، به والد جنس مخالف خود توجه و علاقه میدهد.
در این مرحله بین کودک، مادر و پدر نوعی رابطه مثلثی شکل میگیرد، به این صورت که کودک میخواهد والد جنس مخالف را تصاحب کند و والد همجنس خود را به عنوان رقیب میبیند. کودک پس از اینکه متوجه میشود که توجه و اشتیاق والد جنس مخالف تماماً متعلق به او نیست و او به کس دیگری (والد جنس موافق) هم میل دارد، احساس میکند مورد تحقیر قرار گرفته، به او خیانت شده و خشم و حسادت شدیدی تجربه میکند، به طوری که درک چنین چیزی درد روانی عمیقی را تا همیشه برای کودک ایجاد میکند.
فروید به طور نمادین در مورد این موضوع بیان میکند که کودک پسر، ممکن است بخواهد پدر را از میان بردارد تا مادر را به دست آورد و کودک دختر نیز ممکن است بخواهد مادر را از میان بردارد تا پدر را به دست آورد. به عبارت دیگر، پسر مادرش را به دلیل بودن با پدرش، و دختر پدرش را به دلیل بودن با مادرش نمیبخشد، و این کار آنها را معادل خیانت در روابط عاطفی و بیوفایی در نظر میگیرند.
مرحله سرکوب در کودکی و شروع نوجوانی
این مسئله معمولاً پس از مدتی اینطور میشود که کودک این درد را میپذیرد، میل خود به والد جنس مخالف را به گونهای تا احتمالا چند سال سرکوب میکند و پس از ان در دوره نوجوانی به بعد آن میل را به فرد دیگری خارج از خانواده معطوف میکند. همچنین او سعی میکند شبیه همان والد جنس موافقی شود که رقیب او محسوب میشده و در این جریان عشقی پیروز شده است، به امید اینکه در آینده بتواند رابطهای مشابه رابطه پدر و مادرش تجربه کند و شریکی شبیه والد جنس مخالف خود به دست آورد.
اگر عقده ادیپ به درستی حل شود کودک در مورد مرزها و اینکه چه کسی به چه کسی تعلق دارد میآموزد. او در مییابد که نمیتواند یکی از والدین را برای به دست آوردن دیگری از میان بردارد و نمیتواند تمام توجه مادر/پدر را بر خودش به تنهایی متمرکز کند. اینکه چگونه والدین به کودک کمک میکنند تا این مرحله را طی کند، رفتار کودک را در روابط بعدی در زندگی تعیین میکند. یکی از دلایل خیانت در روابط عاطفی در بزرگسالی است
شکل گیری حس انتقام به صورت ناخودآگاه
با این حال، در برخی موارد، آسیبی که کودک میبیند و احساس خشم و تحقیری که این مورد خیانت قرار گرفتن در او برمیانگیزد آنقدر شدید است که کودک نمیتواند با موقعیت خود به عنوان یک «بازنده» کنار بیاید و این احساسات مرتبط با عقده ادیپ در او حل نشده باقی میمانند. در چنین شرایطی کودک به جای اینکه سعی کند شبیه والد جنس موافق خود شود، سعی میکند شبیه آن والد جنس مخالفی شود که در حق او بیوفایی کرده است (تمام این فرآیندها ناخودآگاه اند). به احتمال زیاد آنها در بزرگسالی به طور ناخودآگاه تمایل به ایجاد روابط مثلثی دارند و با تبدیل شدن به مرتکبان خیانت در روابط به دیگران آسیب و درد وارد میکنند. در این صورت،کودک با بزرگ شدن و تبدیل شدن به کسی که اغوا میکند و خیانت میکند از والد جنس مخالف انتقام می گیرد. ناخودگاه نیز می تواند خیانت در روابط عاطفی را به وجود آورد
عقده ادیپ حل نشده در بزرگسالی
در حالتی دیگر فرد به دلیل عقده ادیپ حل نشدهاش، در بزرگسالی به طور ناخودآگاه همچنان به دنبال این است که تمایلاتی را که در مرحله ادیپ داشته است را مجدداً تجربه کند، که والد جنس موافق را برکنار کند و والد جنس مخالف را بدست آورد. چنین فردی دائماً مسائل حل نشده ادیپالش را به رابطه زوجهای دیگر فرافکنی میکند. برای مثال مردی با چنین ویژگیهایی، تمایلی که در مرحله ادیپ به بر کنار کردن پدرش داشته و حل نشده باقی مانده است را وارد رابطه با یک زوج دیگر میکند.
او که نتوانسته روابط پدر و مادرش را نابود کند و مادر را به دست آورد اکنون میخواهد روابط زوجهای دیگر را نابود کند. میخواهد مرد رقیب را (که همان حکم پدر را دارد) ، کنار بزند تا زن را (که همان حکم مادر را درد) به دست آورد و به گونهای به پدر ثابت کند (به طور ناخودآگاه) که بالاخره توانستم تو را کنار بزنم و مادر را بدست آورم!
اما او حتی پس از کنار زدن آن مرد و به دست آوردن آن زنی که او را نماد مادرش میدانسته، ممکن است مدت کوتاهی در آن رابطه بماند و بعد احساس کند که آن زن نمیتواند جایگزین مادرش باشد و آن عشقی که او از مادرش می خواست را به او بدهد. بنابراین، دائماً وارد رابطه با افراد مختلف میشود بلکه بتواند آنچه دنبالش میگردد را بیابد. برای مشاروه روابط عاطفی اقدام کنید
ارتباط نارسیسیزم با خیانت در روابط عاطفی
موضوع بعدی که میخواهم ارتباط آن را با خیانت در روابط عاطفی بررسی کنم نارسیسیزم است. تحقیقات نشان میدهند که نارسیسیزم به عنوان یک ویژگی شخصیتی که شامل عدم همدلی با دیگران و مشغولیت بیش از حد با خود است، ارتباط مستقیمی با رفتار خیانتکارانه در روابط عاشقانه دارد. در واقع افرادی با ساختار شخصیت نارسیسیستیک معمولاً همدلی بسیار پایینی دارند، آنها نمیتوانند این موضوع را درک کنند که چگونه رفتار آنها ، چارچوب و مرز نداشتن در روابط و خیانت در روابط عاطفی آنها ممکن است به دیگری آسیب بزرگی وارد کند.
بر خلاف ظاهرشان، عزتنفس بسیار پایینی دارند و این کمبود عزتنفس را در پشت ظاهر خود بزرگبیانه خود پنهان میکنند. آنها در روابط خود به دنبال کسی میگردند که دائماً به آنها اطمینان ببخشد و به آنها احساس برتر بودن بدهد، و وقتی این نیازشان در رابطه برطرف نشود به راحتی به دنبال شریک دیگری میگردند. در واقع آنها فقط به نیازهای خود در رابطه توجه میکنند و طرف مقابلشان برایشان اهمیتی ندارد. آنها ممکن است برای ایجاد حس ارزشمندی در خودشان، با کلمات یا حتی رفتارشان شریک عاطفی خود را بیارزش و ناارزنده کنند، و خیانت در روابط عاطفی هم میتواند یکی از همین رفتارهای ناارزندهساز آنها باشد.
ارتباط شخصیت نمایشی با خیانت در روابط عاطفی
یک تیپ شخصیتی دیگر که خیانت در روابط عاطفی در آنها نسبتا زیاد دیده میشود، شخصیت نمایشی است. فردی با این تیپ شخصیتی، در موقعیتهایی که در مرکز توجه نیست احساس ناراحتی میکند. تعاملش با دیگران اغلب از طریق اغواگری جنسی نامناسب یا رفتار تحریکآمیز است. احساسات کم عمق و به شدت متغیری دارد.
یک دقیقه ممکن است واقعا هیجانزده و واقعاً مشتاق باشد و دقیقه بعد، ممکن است غمگین یا ناراحت باشد. البته چنین فردی در ظاهر ممکن است بسیار احساساتی به نظر بیاید، اما از درون احساساتش فاقد عمق و سطحی است. همچنین دائماً بر ظاهر فیزیکی خود تمرکز میکند تا توجه دیگران را به خود جلب کند. زن نمایشی معمولاً آرایشهای غلیظ میکند و به شکلی اغواگرانه لباس میپوشد.
گفتارش هم معمولاً سطحی و فاقد جزئیات است. او تمایل به تصنع، نمایش و اغراق در احساساتش دارد. همچنین غالباً به راحتی تحت تأثیر دیگران یا شرایط قرار میگیرد.
تاثیر بر جنس مخالف از طریق اغواگری
پس در واقع در این تیپ شخصیتی ما با فردی روبرو هستیم، که از طریق اغواگری میخواهد بر روی جنس مخالف خود تاثیر بگذارد. چنین فردی در کودکی پدری غایب، مادری حسود و رقابت طلب داشته و از هیچ کدام تصدیق دریافت نکرده است.
او که احتمالاً در کودکی برای جلب توجه مادرش بسیار تلاش کرده است و با عدم توانایی و بیابزاری خود در تاثیرگذاری فعالانه بر روی مادرش روبرو شده، در بزرگسالی سعی میکند با رفتارهای اغواگرانه خود را به عنوان گزینهای جذاب برای انتخاب شدن نشان دهد.
در واقع او دیگر به طور فعالانه کاری برای رسیدن به دیگری و انتخاب کردن انجام نمیدهد، چرا که یادآوری ناکامیاش است، هنگامی که او مادر را انتخاب کرد و مادر به او میل زیادی نشان نداد. به همین دلیل در بزرگسالی به جای اینکه خودش انتخاب کند، کاری میکند که انتخاب شود.
عدم آگهی نسبت به آن کسی که می خواهد
در واقع او نسبت به آنچه و آن کسی که خودش میخواهد هیچ آگاهی و اطلاعاتی ندارند. تنها هدف او جذب توجه و میل دیگری است، و حتی برای به دست آوردن این توجه ممکن است با کشف علایق دیگری خود را به همان شکلی درآورد که دیگری میخواهد.
او دائماً در زندگیاش رنگ عوض میکند تا بلکه آن رنگی را پیدا کند که دیگری را به وجد میآورد. ولی موضوع جالب در مورد او این است که به محض دریافت توجه و عشق دیگری، شوق و طلبش مختل خواهد شد و عشق را پس خواهد زد. در نتیجه به خیانت در روابط عاطفی می انجامد
تا وقتی عشق را میخواهد که مال او نیست و وقتی مال او شد دیگر آن را نمیخواهد. تا وقتی فرد را به دست نیاورده برایش جذاب است، وقتی به دست آورد تمام آن شور و هیجان غیب میشود. به همین دلیل رابطه جنسی، که اکثر افراد آن را به عنوان اوج صمیمیت یک رابطه معنادار تجربه میکنند، برای فرد نمایشی کاملاً بیمعنا است.
چرا که رابطه جنسی برای او فقط به معنای پیروزی در به دست آوردن توجه دیگری است و نه چیزی بیشتر. به همین دلیل چنین افرادی در روابط صمیمانه و عاشقانه خود بیشتر از هر بعد دیگری از زندگیشان، دچار مشکل میشوند. آنها که حس سرزندگی خود را با دریافت توجه از افراد مختلف میگیرند وقتی وارد رابطه با یک نفر ثابت میشوند، سرزندگی و انرژیشان به شدت کاهش پیدا میکند، حوصلهشان سر میرود، اشتیاق خود را به شریکشان از دست میدهند و حتی افسرده میشوند. به همین دلیل وارد روابط متعدد و خارج از چارچوب میشوند تا از افرادی جدید توجه دریافت کنند و دوباره اشتیاق خود را به دست آوردند.
ارتباط اختلال شخصیت مرزی با خیانت در روابط عاطفی
اختلال شخصیت دیگری که در آن خیانت در روابط عاطفی به نسبت زیاد دیده میشود، اختلال شخصیت مرزی است. نظریه روانکاوی درباره این افراد بیان میکند، آنها در کودکی والدینی داشتهاند که مانع استقلال یافتن و خودمختاری آنها میشدهاند و حتی هر تلاشی برای فردیت یافتن را با تنبیه پاسخ میدادهاند.
به همین دلیل آنها هرگز یاد نگرفتهاند که نگرش خود را از نگرش دیگری متمایز کنند و همین امر موجب حساسیت بیش از حد آنها به نظرات دیگران میشود. کسانی که دارای اختلال شخصیت مرزی اند، خودانگاره ناپایدار، رفتار و خلق و خویی متغیر و کنترل تکانه ضعیفی دارند.
نیاز به مشاوره آنلاین با روانکاو دارید : روانکاوی تلفنی و آنلاین: آیا می تواند کارکردی داشته باشد؟
در تنظیم هیجان و احساسات خود بسیار ضعیف اند. دنیا برای آنها کاملاً دوپاره شده است، همه چیز یا سیاه است یا سفید، یا صفر است یا صد. برای آنها هر چیز خوبی به کلی خوب است و هر چیز بدی به کلی بد. معمولاً سابقه روابط متعدد اما پر آشوب دارند. رابطه با آنها مثل موجسواری در یک دریای طوفانی است.
آنها غالباً در ابتدای رابطه دوست یا معشوق خود را به شدت آرمانی و سفید میکنند، رابطه را با هیجان و اشتیاق زیاد آغاز میکنند اما بعد از مدتی با دیدن یک رفتار یا شنیدن یک حرف به سرعت ناامید و سرخورده میشوند، فرد برایشان سیاه میشود و رابطه را با عصبانیت به پایان میرسانند.
همچنین نسبت به طرد شدن و رها شدن بسیار حساس اند، گویا هر لحظه منتظر این اند که شریک عاطفیشان ترکشان کند، به همین دلیل تمایل به انجام رفتارهایی برای اجتناب از رها شدن و ترک شدن در روابطشان دارند.
درباره حساس بودن آنها نسبت به طرد شدن نیز گفته میشود که احتمالاً در کودکی یک دلبستگی سالم و واقعی را با مادرشان تجربه نکردهاند، مادر ایمن نبوده و همیشه برایشان حضور نداشته، به همین دلیل مادر به طور متناقض هم به عنوان منبع امنیت و هم منبع تهدید تجربه میشده و آنها دائماً نگران طرد شدن از سوی مادرشان بودهاند.
دلایل خیانت در افراد با با شخصیت مرزی
با توجه به ویژگیهایی که درباره افراد با شخصیت مرزی گفته شد، آنها به دلایل متفاوتی ممکن است در روابط خود خیانت کنند. ممکن است به دلیل کنترل تکانه ضعیف مرتکب خیانت در روابط عاطفی شوند، یا به دلیل عصبی بودن از شریک زندگی خود رابطه جنسی با فرد دیگری برقرار کنند. آنها همچنین ممکن است به دلیل تمایل به اجتناب از رها شدن، دست به خیانت در روابط عاطفی بزنند و خوشان شریکشان را طرد کنند، قبل از اینکه طرد شوند. علاوه بر همه اینها، افراد مرزی معمولاً درک درستی از حد و مرز افراد یا حد و مرز روابط ندارند، به همین دلیل ممکن است دائماً بخواهند وارد مرزهای دیگری شوند و یا چارچوبهای رابطه را زیر پا بگذارند.
نتیجه گیری
در نهایت تاکید بر این نکته بسیار حائز اهمیت است که اگرچه در این مقاله به بررسی ارتکاب به خیانت در روابط عاطفی در اختلالات شخصیت مختلف پرداختم، اما این به این معنا نمیباشد که تمام افراد خائن مبتلا به آن اختلالات شخصیت هستند و یا تمام افراد مبتلا به آن اختلالات شخصیت در روابط عاطفی خود خیانت میکنند.
اگر در روابط عاطفی خود نیاز به مشاوره دارید کلیک کنید : مشاوره روابط عاطفی
0 پاسخ
ممنون از مقاله تون. به نظر من ساختار روانکاوی خودش برانگیزاننده عقده ادیپ و حسادت و احساس ناکامی ناشی از آن هست. چیزی که شاید فرد در سالهای پس از کودکی به گونه ای آن را حل و فصل کرده باشد و با انتخاب شریک های عاطفی از درد آن عبور کرده باشد، به یکباره در شرایط مصنوعی روانکاوی همه شرایط عقده ادیپ به عنوان یک ناکامی زنده می شوند و فرد سالها از عمرش را صرف مسئله ای می کند که دیگر به عبارتی مسئله امروز او نیست. به جای روشهای جبران و عبور از عقده ادیپ، روانکاوی مارا در همان چاهی می اندازد که سالها پیش به زحمت از آن درآمده ایم. به نظرم مفیدتر است که به جای ایجاد و فرو بردن در همان حس، راه های جبران و غلبه بر ناکامی حاصل از عقده ادیپ آموزش و تقویت شود.
ممنون از نظرتون. در روانکاوی در و باب مساله ای که دیگه وجود نداره باز نمیشه،. گاهی در ظاهر مساله مال امروز نیست ولی اثرات همون مساله داره امروز خودش رو نشون میده، که اگر اینطور باشه یعنی مساله هنوز سر جاشه فقط از آگاهی دور شده، . در این صورت روانکاوی کمک میکنه که مساله اصلی دیده بشه و اینبار ابزازهای جدیدی برای مواجهه با اون مساله برای درمانجو پیدا یا ساخته بشه و اثرات ناخوشایند همون مساله کم کم از بین بره. نکته دیگه ای که خوبه گفته بشه اینه: روانکاوی فقط مربوط به گره های ادیپال نیست، و بسیاری از گره های روانی و عاطفی مربوط به تولد تا قبل از سن ادیپ است که در روانکاوی به اونها هم پرداخته میشه.
Ma hichvagh be inke chera taraf khianat karde fekr nemikonim, moteasefane